به وبلاگ من خوش آمدید
هيچ وقت از دوست داشتن انصراف نده حتي اگه کسي بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده ... عشق رو تجربه کن حتي اگه توش شکست بخوري ...اينو بدون که اگه کسي وارد زندگيت شد و گذاشت رفت علاوه بر اينکه خاطره بجا ميزاره مي تونه يه تجربه هم بجا بزاره!!!!!!
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس حجله گاه تو خواهم شد »
و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه ها و درختها را آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست
دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ » دلداده اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسري با او نيست
دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »